امروز من و نگین یکی از بچه های فضول مدرسه که همش میخواد دوستی من و نگین را بهم بزنه و همش به ما میچسبه رفتیم تو حیاط.
نگین کاپشنش رو طبقه ی بالا جا گذاشته بود ( مدرسه ي ما 2 طبقس ) خانومم داشت از بچه ها امتحان ميگرفت نميزاشت بريم تو كلاس.
نگين گفت من سردمه منم شال گردنمو دادم به نگيندختره از حسودي داشت ميمرد
حقشه تا ديگه نخواد دوستي ما رو بهم بزنه