امروز من و نگين و چهار پنج تا ديگه از دوستامون كيف
خل و چل بازي مون گل كرد . يه بازي اختراع كرديم كه
هركي زود تر توپ رو بگيره برنده هستش . اونم توپ پينگ
پنگ .
حالا خودتون تصور كنيد چندتا از ارشد هاي مدرسه تو راه رو
دنبال يه توپ فسقلي ميدويدن از شانسمون امروز همون زنگ
برای معلما جلسه گذاشتن و خلاصه زنگ تفریح طولانی ترشد
همه ی بچه ها خرذوق شده بودن وبا خوشحالی دنبال
توپ می دویدند که یکهو مبصر بد اخلاقمون اومد و همه رو برد
داخل کلاس هرچی بچه ها بهش میگفتن هنوز زنگ نخورده
مگه به گوشش میرفت؟؟؟مجبور شدیم
تو اون لحظه های رویایی بشینیم اجتماعی بخونیم حالا چرا؟؟؟
بخاطر اینکه همچین مبصری نصیب ماشده
شانسو میبینی توروخدا؟؟؟