loading...
خاطرات خشمل مادوتا
فاطمه خشمله و نگين ناناسه بازدید : 10 چهارشنبه 29 آذر 1391 نظرات (0)

 

گنجشک با خدا قهر بود...

 

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هيچ نگفت...

 

فرشتگان سراغش را از خدا مي گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت: مي آيد ؛ من تنها گوشي هستم که غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي هستم که دردهايش را در خود نگاه ميدارد.
و سرانجام گنجشک روي شاخه اي از درخت دنيا نشست. فرشتگان چشم به لب هايش دوختند، گنجشک هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگيني سينه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکي داشتم، آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي کسي ام. تو همان را هم از من گرفتي.

 

اين طوفان بي موقع چه بود؟

 

چه مي خواستي؟

 

لانه محقرم کجاي دنيا را گرفت ه بود؟

 

و سنگيني بغضي راه کلامش بست...
سکوتي در عرش طنين انداخت فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت : ماري در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمين مار پر گشودي.
گنجشگ خيره در خدائيِ خدا مانده بود.
خدا گفت : و چه بسيار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمني ام برخاستي! اشک در ديدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چيزي درونش فرو ريخت.
 هاي هاي گريه هايش ملکوت خدا را پر کرد
.

 

 

خداییش من بغض توگلوم جمع شد (من ==نگین خیلی احساساتی هستم)

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظرشما این وبلاگ چجوریه؟؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 25
  • کل نظرات : 18
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 87
  • بازدید سال : 252
  • بازدید کلی : 755
  • کدهای اختصاصی
    دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

    دریافت کد پیغام خوش آمدگویی


    قالب وبلاگ


    قالب وبلاگ


    قالب وبلاگ


    قالب وبلاگ


    قالب وبلاگ


    قالب وبلاگ


    قالب وبلاگ

    دریافت کد خداحافظی

    دریافت کد خداحافظی

    دریافت همین آهنگ

    قالب وبلاگ

    کد های بارشی میس سآنتــے مآنتآل

    Digital Clock - Status Bar